دلم برایت می سوزد وبلاگ بیچاره من

با ظهور شبکه های اجتماعی عملا کار وبلاگ نویسی هم به تاریخ سپرده شد و افراد کمی در این عرصه باقی مانده اند.

این روزها من هم اسیر تلگرام شده ام.

تمام حرفهایم را آنجا می زنم (حرفهایی که میشود در فضای این چنینی گفت)

کاش تلگرام راه اندازی نشده بود.

اسارت در تلگرام خیلی سخت است.

انشالله یک روز آزاد می شویم.

دعایم کنید.

بررسی چرایی درگیری در بزرگترین دستگاه فرهنگی آذربایجان غربی

از چند روز گذشته تحت فشارم تا اثری، خبری، گزارشی یا مصاحبه ای در مورد اتفاق ناخوشایندی که در دستگاه عریض و طویل صدا و سیمای استان روی داده کار کرده و منتشر کنم.

علت این فشار آوردن به فردی همچو بنده که اساساً زیر چنین فشارهایی نمی توانم اصول حرفه ای اطلاع رسانی را زیر پا بگذارم به این دلیل بود که فشارآورندگان مختلف می دانستند بنده نیز جزو منتقدین عملکرد صدا و سیمای استان هستم بنابراین تلاش برای برجسته سازی این حادثه از این منظر طبیعی می نمود.

اما حقیر در رسانه ای که در استان مدیریتش را بر عهده دارم موظف به رعایت اصل امیدآفرینی و پرهیز از چالش های بی مورد و جریان سازی منفی برای خدشه دار کردن فضای خدمت به شهروندان هستم بنابراین پرداختن در این رسانه در قالب آثاری که نفع چندانی به عموم مردم ندارد را در دستور کار قرار ندادم همچنانکه اکثر رسانه های متعهد استان نیز بر این اصول پایبندند.

اما اصل اطلاع رسانی از رویداد ناخوشایند گلشهر که واقعیت محرزی را پیش روی مخاطبان قرار می دهد امری پسندیده و البته لازم بود که برخی همکارانم تا حدودی بخشی از این کار را انجام دادند گرچه برخی از همین به ظاهر خبرها از حب و بغض ها خالی نبود.

حقیر معتقدم درگیری بوجود آمده در صدا و سیمای استان را باید از منظر مدیریتی نگریست و نباید تنها به یک حادثه که مثلاً شخصی چند لحظه اعصابش خورد بوده منحصرش کرد.

بی آنکه از کسی عقده و کدورتی داشته باشم یا قصد توهین و تخریبی داشته باشم می توانم اذعان کنم برآیند فعالیت های مدیریتی در صدا و سیمای استان مدتهاست که محل اشکال و انتقاد مخاطبان، مدیران و کارکنان صدا و سیما و مدیران ارشد استان، نمایندگان مجلس و بسیاری دیگر است.

برای افرادی که آمار و ارقام مقایسه ای با سایر استانها به شیوه ای که ابراز می شود را از اساس فاقد ارزش می دانند و آنچه خود می بینند و می شنوند را اصلی ترین شاخصه میزان رضایتشان از صدا و سیمای استان اعلام می کنند نمی توان گفت که این همه لوح تقدیر که آقای رئیس گرفته واقعا ارزشمند است چون آنها به اعصابی که از آنها در این رسانه خورد می شود توجه دارند نه به جشنواره هایی که در آن حضور نداشته و ضرورتش را در نمی یابند.

مگر می شود انکار کرد که رسانه رسمی استان از مقصران اصلی گرایش مردم به کاناهای ماهواره ای است چراکه با تمام عرض و طولش قدرت چندانی در جذب مخاطب ندارد. 

حتی رسانه استان ما قصد ندارد از همسایه بیخ گوشمان شیوه های روز جذب مخاطب را بیاموزد.

دردی که در این سالها در گستره استان آذربایجان غربی در قالب عریض و طویل ترین دستگاه فرهنگی و رسانه ای استان که معلوم نیست چقدر درآمد دارد، چگونه هزینه می کند و چرا با این کیفیت ارائه خدمت می کند وجود داشته این است که هنوز باید به خاطراتی دلخوش باشیم که فقط در تاریخ می توان پیدایش کرد خاطرات سالهایی که صدا و سیمایمان ادعا نداشت اما مثلاً خبرگویی مثل فواد بابان داشت که اتفاقاً پدرش هم مدیر صدا و سیمای استان بود، ما رسانه ای ها به خبر گویی علی ظهوریان نیز افتخار می کردیم که به تهران صادر شد و اکنون عرصه برای جذب خبرگویان ، خبرنگاران و گزارشگران خلاق چنان تنگ شده که حاضرند در خفا بمانند و در قفا ناله کنند اما تحقیر نشوند.

نمی دانم اساسا به چند قسمت باجاناقلار یا آداخلی نیاز داریم و آیا این دستگاه فرهنگی نمی تواند دایره تهیه کنندگانش را کمی گشادتر بگیرد که بجای باجاناقلار چندم چیز تازه و روزآمدی تولید شود!

آیا کسی اجازه می دهد همه این برنامه ها را با زنده رود اصفهان مقایسه کنیم؟

برای خیلی ها معلوم نیست که در این ده سال حقیقتاً چه اتفاقی افتاده که صدا و سیمای استان ما بتواند خود را متمایز و برجسته نشان دهد.

برخی پیشرفت هایی که ابراز می شود این رسانه داشته است در قالب تغییر تکنولوژی های روز دنیا بوده و اساساً بدون تن دادن به این تغییرات، صدا و سیمای استان نمی توانست ادامه حیات بدهد.

آنچه در این سالها رشدی در آن دیده نشده کیفیت مسائل مدیریتی است که خروجی اش در آثار صدا و سیما بی پرده پیش روی مخاطبان قرار گرفته است.

با احترام تمام به تمام شاغلین در این دستگاه فرهنگی ، اگر امروز فقط چند مجری و تهیه کننده و کارمند شاخص را از صدا و سیمای استان کسر کنیم دیگر عناصر تاثیرگذاری باقی نمی ماند تا بار سنگین این رسانه را بر دوش کشند و علت آن این است که در این سالها سقفی کوتاه برای رشد افراد در صدا و سیما گذاشته شده و کسانی که به این سقف سر سائیده اند یا باید به نقطه اول بر می گشتند یا باید راهی سرزمین و دیاری دیگر می شدند تا کسی جلوی خلاقیتشان را نگیرد.

همین بس که ما از میان 9 مدیرکل صدا و سیما یک نفر بومی نداشته ایم ولی اکنون دو سه نفر مدیر اهل این استان مسئولیت مدیرکلی سایر مراکز کشور را بر عهده دارند.

جای تاسف است که در سایت این سازمان نامی از هشت مدیر کل قبلی نیست انگار که اصلا آنها وجود نداشته اند و صدا و سیمای استان حاصل کار یک نفر است!

خلاصه بعد از این همه صغری و کبری چیدن ها میخواستم به این نتیجه برسم که آنچه در گلشهر اتفاق افتاده تنها یک حادثه نیست که مثلا مدیری یقه کارمندی را گرفته یا گرفته نباشد و یا الفاظی زشت رد و بدل شده باشد، بلکه آن چه رخ داده فقط برآیندی از یک روش مدیریتی است که بسیار پیش از اینها باید به اتمام می رسید.

کاش یک سوی این درگیری وقتی اول فرودین 92 بازنشست شده بود مسئولانه به بازنشستگی تن می داد و این عرصه را به مدیری جدید واگذار می کرد که اگر این چنین می بود امروز هم حسرت او کمتر بود هم افسوس ما.

تراکتور قهرمان شد

این عکس رو پارسال با آیپد از پسرانم امیر رضا و امیرطاها انداخته بودم اما امسال مناسبتش پیش آمد تا استفاده کنم.

قهرمانی تراکتور ، همه مان را در حال خوشی فرو برد.

تراکتور فقط مال تبریز نیست.

تراکتور بخشی از عناصر فرهنگی منطقه ماست.

مبارک باشد.

و این عکس هم مال امسال...

خانواده آقایی پر همگی تراکتوری و پرسپولیسی اند و یک نفر هم استقلالی نداریم!



یئرآلماکابابی ارومیه ثبت جهانی می شود

امروز ارمنستان اعلام کرد که درخواست ثبت جهانی نان لواش را به مجامع بین المللی داده است و تا چندی دیگر نان لواش بنام این کشور ثبت جهانی می شود.

چند وقت پیش نیز آشیقی ما بنام جمهوری آذربایجان ثبت نام شد.

پیش از آن عید نوروز ، ورزش چوگان و غیره و غیره نیز چنین سرنوشتی داشته اند.

دیدم حالا که ، همه چیز عناصر فرهنگی ما را یواش یواش دارند به تاراج می برند و همه مسئولانی که حقوق پاسداری و نگهبانی از همین ها را دریافت می کنند و کک شان هم نمی گزد ، حداقل این یئرآلماکابابی خودمان را بچسبیم که پس فردا کسی مشتری آن نشود تا هوس ثبت آن بنام خودش را بکند.

بنابراین امروز از همین تریبون و به سلامتی تمام متولیان بزرگ و کوچک فرهنگی ، و به کوری تمام بدخواهان و سارقان فرهنگ ملتها ، ثبت جهانی یئرآلماکبابی ارومیه را رسما اعلام می کنم!

یک حسنش این است که از امروز هر کس دنبال ثبت جهانی یئرآلماکبابی در گوگل و یاهو و اینها بگردد می بیند که این غذایی که خاصیتش از بسیاری از کارهای فرهنگی و مسئولان مثلاً فرهنگی بیش تر است ثبت جهانی شده و گول می خورد!

البته همین پیشنهاد را بصورت جدی در گزارش خوبی که همکار بسیار ارجمندم آقای محمد آقایارلو برای خبرگزاری تسنیم تهیه کرده بود را رسماً اعلام کرده ایم.

بعد از انتشار این گزارش وقتی کلمه تلفیقی و ابداعی بنده و همکار خوبم محمد آقایارلو تحت عنوان  یئرآلماکابابی که دقیقاً مبتنی بر لهجه و زبان محلی مردم خود ارومیه تهیه شده اگر در موتورهای جستجوی مختلف اینترنتی مورد واکاوی قرار گیرد دقیقا این گزارش و مشتقات آن را پیش روی مخاطبان قرار می دهد.

این گزارش قبلاً اسمش بود «یئرآلماکبابی غذایی از دل طبیعت تا دل مردم ارومیه» که بعداً جنبه بین المللی به آن دادیم تا روی پیتزای ایتالیا را که دنیا را تسخیر کرده است، کم کنیم!

بنابراین اسمش شد یئرآلماکابابی تنه به تنه فست فودهای خارجی می‌زند

خواندنش را در لینک بالا توصیه می کنم.

ادامه نوشته

معرفی یک مرد خوب

در این سه دهه ای که می شنسامش غیر از خوبی چیزی از او ندیدم.

یک نمونه تمام عیار تدبیر و اعتدال است.

مسئولیت های متنوعی در دوران پس از انقلاب داشته اما بدون اتکا به اهمیت مسئولیتش زندگی سالم و آرامی ساخته است با اولادی صالح.

این روزها مسئولیت فرهنگی یکی از دانشگاه ها را پذیرفته است.

چنین افرادی همیشه منشاء اثر بوده اند.

آثاری خیر و ماندگار.

خداوند بر تعدادشان بیافزاید.

مهندس عباسعلی چهره زاد ، 22 بهمن 92 ، خیابان امام ارومیه 


گزینه های روی وبلاگ من هم اینها هستند

با همکارم محمد آقایارلو در خیابان امام خمینی(ره) ارومیه در بین راهپیمایی کنندگان در حال حرکت به سمت میدان انقلاب بودیم، طبق معمول خیلی ها وقتی می دیدند دوربین در دست دارم تقاضای عکس گرفتن می کردند غافل از اینکه عکس های فیگور گرفته و یادگاری از چنین رویدادهایی در رسانه ها چندان به درد نمی خورند!

امروز از چندین نفر متقاضی ، عکس گرفتم ، مخصوصاً  از هم روستایی های عزیزم   (پر) که از انقلابی های همیشگی اند.

این جوانان در عکس زیر مدام از پشت سر صدایم می کردند ، عکاس ، آقای عکاس ، حاج آقا ... اما من و محمد خان آقایارلو خودمان را زده بودیم به نشنیدن !!! به هوای اینکه باز هم کسی خیال انداختن عکس یادگاری به سرش زده ... حتی تصمیم گرفتیم اصلاً به پشت سرمان نگاه نکنیم!!

اما این سه جوان آنقدر محترمانه صدایم کردند که دیگر از رو رفتم و برگشتم عکس شان را انداختم به خیال اینکه این عکس هم از همان عکس های غیررسانه ایست.

اما امروز بعد از راهپیمایی وقتی دوباره عکسها را مرور کردم دیدم نه بابا ، این جوانان حقیقتاً حرفی برای گفتن داشته اند...

بنابراین گزینه های امروز وبلاگ من هم که این روزها خیلی هم مد شده اینها هستند.




منطقه آزاد ماکو نیازمند زیرساخت های رسانه ایست+عکس خبرنگاران

به عنوان کسی که یکی دوبار تقریباً تمام کشور را استان به استان و شهر به شهر گشته ام علاقه مند بودم برای چندمین بار در طول عمر و دومین بار در سال 92 سفری به ماکو داشته باشم.

این امکان را سازمان منطقه آزاد ماکو با میزبانی مطلوب از خبرنگاران اعزامی از مرکز استان فراهم کرده بود و طبیعتاً برای من که در پی این فرصت بودم زمان مغتنمی فراهم آمده بود تا در برخی دغدغه های حرفه ای اطلاع رسانی در این زمینه دقیق تر شوم.

چرا انتقاد؟

لابد خوشایند تعدادی از همکارانم و احتمالا دست اندرکاران برپایی این تور خبری نخواهد بود که زبان به انتقاد از این برنامه گشوده شود ولی چه باک وقتی زمان بگذرد ، نتیجه مشخص می کند که می توان انتقاد کرد و باید انتقاد داشت تا بعدها خروجی های بهتری از چنین رویدادهایی حاصل شود.

اینکه تا ساعت حرکت به سمت ماکو و حتی در مسیر رسیدن به این شهر این نگرانی وجود داشت که آیا برفی و کولاکی راه را بر خبرنگاران نخواهد بست را می گذارم در کنار نگرانی خیل علاقمندان به سرمایه گذاری در منطقه آزاد ماکو که می خواهند خیلی جاها را ول کنند و این سرزمین را برای سرمایه گذاری های کلان خود انتخاب نمایند بنابراین در مورد نامناسب بودن زمان سفر چیزی نمی گویم چون معتقدم مایی که اهل این استانیم باید پیشقدم در معرفی این منطقه حتی در شرایط دشوار باشیم و زمستان و تابستانش فرقی برایمان نباید بکند.

کمک می کنیم، اما چگونه؟

وقتی در سخنان حسین فروزان در مواجهه با خبرنگاران که می گفت توقع داریم رسانه ها کمک کارمان باشند تا این منطقه را بهتر معرفی کنیم دقیق می شوم می بینم انصافاً انتظار به حق و بجایی دارد اما این انتظار می بایست چگونه جامه عمل بپوشد.

برای من بسیار مهم است بسیار مهمتر از سختی راه سفر یا خوش گذشتن یک و نیم روزه در منطقه آزاد ماکو تا دریابم چگونه می توانم به منطقه آزاد ماکو کمک کنم تا خود را بهتر و بیشتر بشناساند.

نمی دانم هدف سامان دهندگان این سفر برای خبرنگاران که با خبرنگاران بومی ماکو حدود 30 نفر را شامل می شدند چقدر محقق شد.

اما می دانم تا لحظه تنظیم این اثر به تعداد یک سوم شمارگان افراد حاضر در جلسه اثری در قالب خبر، گزارش، گفتگو و یا هر قالب رسانه ای دیگر به چشمم نخورده و شاید تولید هم نشده باشد!

آثار کپی شده از یک سایت یا یک رسانه را نیز نمی توان نکته مثبتی ارزیابی کرد.

تغییر دادن مقیاس ارزیابی ها به یک باور بزرگتر

بنابراین تلاش می کنم خروجی این تور خبری را به تعداد آثار رسانه ای مرسوم محدود نسازم گرچه با این کار یک مقیاس اصلی را از نحوه بررسی چنین رویدادهایی حذف می کنم.

به هر حال سعی می کنم این نکته را یادآور شوم که سازمان منطقه آزاد ماکو پیش از و حتی بیش از معرفی خود و ظرفیتها و موانع پیش رویش به یک باور رسانه ای در آذربایجان غربی، آذربایجان شرقی و اردبیل و استانهای همجوار در کشورهای همسایه نیازمند است باوری که بتواند در فکر روزنامه نگاران، خبرنگاران، عکاسان، تصویربرداران و مدیران رسانه ای این منطقه رسوخ کرده و ریشه بدواند.

باوری که بتواند خود را تکثیر کرده و انتقال دهد.

باوری که توانایی داشته باشد یک فرصت بی نظیر را پیش چشم سرمایه گذاران این منطقه به روشنی ترسیم کند.

خبر ابتدای کار رسانه ایست

اطمینان می دهم آثار خبری معمول در رسانه های امروزی فقط درصد کمی در این باورپذیری را می توانند ایفا کنند بنابراین برپایی تور خبری در بردارنده بخشی از اهداف رسانه ای برای منطقه آزاد ماکو می تواند باشد.

در حالیکه خبر فقط یک بخش پیش پا افتاده از کار رسانه ای است که معمولاً هم رسمی است هم کوتاه و هم اطلاعات اندکی در قالب آن امکان انتقال دارد در ثانی شیوه انتقال خبر و مخاطبان ان نیز چنان است که می تواند زیاد مشمول حال سرمایه گذاران هدفی که منطقه آزاد ماکو در پی جذب آن است نباشد.

یکسان انگاری رسانه ها اشتباه است

بنابراین هر اقدام رسانه ای برای معرفی منطقه آزاد ماکو به روشهای جامع تر نیازمند است تا در قالب آن بتوان از هر قالب و ظرفیت رسانه ای به نحو موثری استفاده کرد.

روشن است که رسانه های مختلف ظرفیت های متفاوت دارند و نگاه یکسان به آنها خطاست بلکه باید هر کدام را در ظرف خود نگریست و متناسب با آن انتظار بهره برداری داشت.

امیدواری به رادیو منطقه آزاد ماکو

راه اندازی رادیو منطقه آزاد ماکو یک ابتکار بسیار عالیست به شرطیکه بتواند برنامه های پرمحتوا و جذاب و البته حرفه ای تولید و پخش نماید.

معتقدم در حوزه رسانه بدون سرمایه گذاری و اکتفا به خبرهای هر از چندگاهی بخصوص در مراکز اقتصادی نمی توان کاری از پیش برد همچنانکه شاهدیم مراکز اقتصادی یا واحدهای مهم اقتصادی در همه جای دنیا بجای آنکه به شیوه های خشک و رسمی به کار رسانه ای بپردازند اقدام به برنامه ریزیهای وسیعی می کنند و بسیاری وقتها اهداف خود را با ابزار رسانه و بصورت غیر مستقیم اما کاملاً حرفه ای پی می گیرند و به مانند تبلیغات ، کار رسانه ای را هزینه نمی پندارند بلکه سرمایه ای برای توسعه خود تلقی می کنند.

توسعه زیرساخت های رسانه ای به موازات اجرای دیگر برنامه ها

من جای مدیران منطقه آزاد ماکو بودم در کنار 40 میلیارد تومانی که برای احداث فرودگاه ماکو باید هزینه شود یا در کنار دهها و شاید صدها میلیارد تومان که باید صرف توسعه زیرساختهایی همچون راه ها و جاده ها شود یک سرفصل مهم که اتفاقاً بسیار کم هزینه تر نیز هست برای این منطقه تعریف می کردم که شامل توسعه زیرساخت های رسانه ای است.

اصولاً تامین زیرساخت های توسعه هر منطقه ای هم زمان بر است و هم هزینه بر ، بنابراین فراهم آوری زیرساخت های رسانه ای منطقه آزاد ماکو نیز از این قاعده مستثنی نیست و هزینه های به زعم برخی سرسام آوری را می تواند در بر داشته باشد اما خروجی آن بسیار پیش از اتمام جاده ها و بزرگراه های منتهی به منطقه آزاد یا اتمام فرودگاه ماکو می تواند پیش روی مدیران این منطقه قرار گیرد.

هیچ رسانه ای رایگان نیست

عده ای به غلط تصور می کنند که می شود به رایگان از ابزار رسانه استفاده کرد و اهدافی را متصور شد در حالیکه امروزه هیچ رسانه ای حتی در حد یک وبلاگ کم مخاطب، رایگان نیست بنابراین پندار ساده انگاری کار رسانه ای از این منظر، نمی تواند فضای واقعی از ضرورت نگاه زیرساختی به رسانه را در هر نقطه از این کشور پیش روی مدیران قرار دهد.

از این رو تاکید می شود در عالم رسانه باید هدفمندانه اقدام به طراحی و اجرای برنامه های متناسب با هر رسانه کرد و دقیقاً باید فهمید که اساساً از یک کار رسانه ای به دنبال چه خروجی مشخصی هستیم.

خوب است همه ما از جمله خبرنگاران بدانند که از یک اثر دو تا ده هزار تومنی و حتی یک اثر 20 تا 50 هزارتومنی که در تحریریه های رسانه هایمان ارزشگذاری می شوند اصلا" نمی توان انتظار معجزه داشت.

منطقه آزاد ماکو نیز بیش از آنکه به خبرها و گزارشات کلیشه ای یا رسمی و خشک نیاز داشته باشد به ایجاد یک باور رسانه ای در ابتدا و سپس انتقال آن در گستره حداقل بازار هدف خود نیازمند است.

عکسها از محمد آقایارلو

انصافاً برخی نامگذاری ها در ارومیه جای خجالت دارد

تابلویی که می بینید مربوط به کوچه ایست که در خیابان سرداران یا همان مهدی قدم نرسیده به گول اوستی یا همان میدان امام حسین(ع) در ارومیه قرار دارد.

میدانی که عده ای تلاش دارند نامش را سر گل بگذارند!

کوچه ای که در زبان ترکی یونجالیق تلفظ می شود و بار منفی ندارد اما همان اسم وقتی مثلا به فارسی معادل ترجمه شده یونجه زار گشته و یک اسم مزخرفی شده که نه تنها ساکنان این کوچه بلکه هر شهروند ارومیه ای که اندکی به زبان مادری خود علاقه دارد را می آزارد.

متأسفم که در دوره ای که ما در این شهر زندگی می کنیم هویت مردم این شهر به هیچ انگاشته شده و انبوهی از اسم های غیر بومی و حتی غیر ملی و حتی غیر خاورمیانه ای بر خیابانها و کوی و برزن هایمان می گذارند بی آنکه شهروندی بتواند یقه کسی را بگیرید که چرا این اسم را به خیابان آبا و اجدادی من و شهر نیاکان من می گذاری؟

تقریباً هیچ کس در مقابل این نامگذاری های ناخوشاید و مخرّب پاسخگو نیست و هر کس دیگری را مسئول معرفی می کند.

نصب تابلو بنام هفت آسیاب ، نه پله و امثالهم بجای نام های اصیل ترکی غیر از توهین چه معنی دیگری دارد؟

چه کسی گفته اسم خاص و تاریخی را می توان تغییر داد؟

خوشتان می آید من اسمی که پدر و مادرتان رویتان گذاشته را معادل سازی کنم و بجای اصغر بگویم بالاجا ، خیردا کیشی و بجای اکبر ، بویوک آقا یا یکه کیشی خطابتان کنم؟!

دوست دارید اسم عربی تان را به ترکی ترجمه کنم تا درک کنید جقدر بد می شود؟!

این همه نام خیابان بنام شعرای فارس زبان حتی در اصفهان و شیرازش سابقه ندارد!

مردم ارومیه چقدر باید زبان فارسی را پاس بدارند؟! یک حافظ و سعدی بس بود می توان مولوی یک را هم تحمل کرد.

نام های مولوی2 ، فردوسی 1 و 2  ، سعدی 2 ، حافظ 2 رودکی و میرداماد، غیره و غیره را چرا باید بجای مفاخر بومی منطقه که به آرامی فراموش می شوند بگذاریم؟

مگر ما در مقابل میراث گذشته مردمان این شهر مسئول نیستیم؟

شنیده ام یکی دو نفر شیر پاک خورده در شورای شهر ارومیه پیدا شده اند و عزم کرده اند تا در این مسیر کار تازه ای انجام دهند البته اگر بتوانند.

فقط می توانم برایشان آرزوی توفیق کنم و بگویم که در کنارتان هستیم ، همه.

مطالب مرتبط:

مردم ارومیه نمی خواهد اینهمه اسم خیابانشان به نام شاعران پارسی گوی باشد

مردم نامگذاری شهدا را نمی خواهند، راه شهدا را بروید

خیابان های ارومیه بنام دیگران،غریب برای ساکنان

ارومیه شهر نمادهای بی‌نماد

شخصیت هر ایرانی مساویست با یک سبد کالا !

این روزها شخصیت هر ایرانی مساوی انگاشته می شود با یک سبد کالا

گویا ارزش ریالی هر ﺳﺒﺪ ﮐﺎﻻ در دولت تدبیر و امید معادل 80 هزار تومان است

دو بطری 810 میلی‌لیتری ﺭﻭﻏﻦ ﻧﺒﺎﺗﯽ ﻣﺎﯾﻊ
10 ﮐﻴﻠﻮﮔﺮﻡ ﺑﺮﻧﺞ بسته‌بندی شده
4 ﮐﻴﻠﻮﮔﺮﻡ ﮔﻮﺷﺖ ﻣﺮﻍ یا دو عدد مرغ بسته‌بندی شده
800 ﮔﺮﻡ ﭘﻨﻴﺮ با ﺑﺴﺘﻪﺑﻨﺪی 400 گرمی (UF)
1.8 ﮐﻴﻠﻮﮔﺮﻡ یا دو بسته دوازده‌تایی ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ

در دولت مهرورز هم مردم به صف شدند با همین کیفیت

چیزی که می گرفتند دو عدد مرغ بود هر کیلو 4 هزار و 700 تومان

حالا که عده ای دوست دارند مقایسه کنند خوب است مقایسه شود

دو عدد مرغ ها به هم در ، می ماند بقیه!

پیشرفت کرده ایم

اما همچنان شخصیتمان در مقابل کالا ارزیابی می شود!

بی بی سی سال های ایستادن در صف نفت در اوایل انقلاب را یادآوری کرده بود و طرفداران سیاسی این جناح و آن جناح جور دیگری مقایسه می کنند.

اما واقعیت ماجرا به همین روشنی است که در فروشگاه ها برای همگان پیداست ، ملتی که به فکر معیشتند.

مهم این است نگاه دولتها به مردم عوض شود که نمی شود!


نشست كابل 2 بدون نتيجه پايان يافت!

نشست كابل دو كه با حضور قدرت‌هاي بزرگ جهاني از قبيل لبنان، سوريه، فلسطين، عراق، اردن، قطر، بحرين پاكستان و افغانسان در كابل تشكيل شد بدون رسيدن به نتيجه مشخصي پايان يافت.

براي اين نشست كشورهاي كوچكي از جمله فرانسه، آلمان، انگليس و نماينده اي از اتحاديه غير ضروري اروپا به عنوان مهمان دعوت شده بودند.

دستور كار اين نشست حل مشكل فروپاشي اقتصادي ايالات متحده آمريكا بود كه بدليل حضور نيافتن كانادا و مكزيك كه همسايگان شمالي و جنوبي اين كشور هستند بدون نتيجه پايان يافت.

براي اين نشست ضرورتي براي دعوت از سران كشور آمريكا احساس نشد بنابراين نماينده ويژه سازمان ملل سابق بجاي آمريكا حضور داشت.

مديريت جهان ...

يادتان هست؟

فكر مي كنيد مي شود روزگاري ورق برگردد؟!

اوضاع نشست هاي مرتبط به سوريه چيزي بيش از اين نيست...

مسلمين براي مسلمين تصميم نمي گيرند!